امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

امیرعلی قند عسل مامان و بابا

سفر به گیلان

فندق مامان و بابا رفته بودیم شمال ،حسابی خوش گذروندی ولی از دریا میترسیدی واسه همین اصلا نتونستیم بذاریمت تو آب حتی بابات برات سطل و بیل و وسایل بازی با ماسه خرید ولی اصلا نشد باهاشون بازی کنی قربونت برم 
16 خرداد 1393

دوتا پای مردونه، امیرعلی و باباش

        پسرکم میخواهم برایت از پدرت بگویم از کسی که تو برایش یک دنیایی پسرم یادت باشد... کم حوصله است، ظاهرش جدیست بد قول نیست... اما گرفتار است با او راه بیا... خسته که باشد تنهایش بگذار تودار است... اما صبر کن خودش بعد حرف هایش را می گوید او تمام دنیای من است... مبادا بیازاریش او نیمه گمشده من است با تمام تلخی و شیرینی هایش ...
8 خرداد 1393

فرهنگ لغات امیرعلی

ماشین = دودوت دردر = ددر گل= گول ماما بابا اومد= جلده رفت= جتده عمه عمو آب= آبو سلام = الام جوجو کفش و پا و جوراب = پاپا وقتی مامان امیرعلی بهش میگه آقا پلیسه، امیرعلی دستش رو مثله پلیسا میبره رو سرش و احترام م یذاره. وقتی مامان امیرعلی ازش میپرسه عسل مامان کیه، امیرعلی خودش رو نشون میده و میگه من. امیرعلی نماز هم میخونه, جانماز رو پهن میکنه میره به سجده و فقط میگه آلله ...
5 خرداد 1393