باغ عمه
مامانی و بابارسول رفتن حج تمتع...
عزیزم تو مراسم یه عالمه شیطونی کردی این عکسا مال برگشتن حاجی هاس و سوغاتیات. سوغاتی اصلی هم یه ماشین شارژی بود مبارکت باشه اینم از روز احسان که تو غذا خوری خواب بودی و اما سوغاتی هات... ...
نویسنده :
مامان و بابای امیرعلی
13:20
صندلی جدید امیرعلی
پسرم این صندلی رو بابا رسول برات خریده مبارکت باشه ...
نویسنده :
مامان و بابای امیرعلی
3:09
دومین سال مراسم شیرخواران حسینی امیرعلی
امیرعلی و چند تا عروسی
عکسای این چند ماه
امیرعلی سعی میکنم تو چند تا پست عکسای این مدت رو که نبودم برات بذارم پسرم
نویسنده :
مامان و بابای امیرعلی
0:05
دردودل با پسرم
سلام قند عسلم باور کن خجالت میکشم باهات حرف بزنم خیلی وقته به وبلاگت سر نزدم این چند ماه اونقدر سرم شلوغ بود که دیگه وقت وبلاگ نویسی رو نداشتم میدونم اگه بهت توضیح بدم مامانی رو میبخشی. امیرعلی تو این مدت خیلی گرفتار بودم بزرگترین مشکلمم پایان نامه ام بود باور کن اونقدر درگیرش بودم که نگو. مامانی و بابابزرگ که حالا بهش میگی بابادون هم رفتن مکه و من حسابی دست تنها شدم باور کن شبا با بابات ساعت 3 یا 4 میخوابیدم که کارای پایان نامه رو تموم کنم. توام که هزار ماشالا بزرگ و شیطون بلا شدی . مامانی رو بخاطر تاخیر چند ماهش میبخشی پسرم؟ ...
نویسنده :
مامان و بابای امیرعلی
0:04
اصلاح صورت
درسته ریش ندارم ولی خب یه جورایی مردم دیگه. از بابام یاد گرفتم ریش تراش رو از کجا روشن کنم و بعدش ببرم طرف صورتم ...
نویسنده :
مامان و بابای امیرعلی
0:52